سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 88/6/11 | 10:43 عصر | نویسنده : هدی

 

کار، کار توست .

تویی که عشق ورزیدن را و دوست داشتن را در وجود انسان به ودیعت نهاده ای ، تویی که این نیاز را آفریده ای و این عطش را دامن زده ای !

اگر تو نمی خواستی که ما دوست داشته باشیم و دوست داشته شویم ، بی تردید گوهر و جوهر عاطفه را در دل ما تعبیه نمی کردی و...شاید آدمی را نیز-بی این گوهر- نمی آفریدی.

اما...اما... ما آدمیان در مصداق اشتباه می کنیم ، بیراهه می رویم ، سهل می انگاریم ،ساده می پسندیم و عطشی را که برای آبی زلال ، آفریده شده است ، به آبی آلوده مرتفع می کنیم ... و مرتفع نمی شود.

آن عطش عطشی نیست که با این آب های آلوده خاموش شود و ...باز ما می مانیم و نیاز ، و باز ما می مانیم و احساس کشنده سردرگمی و یاس و بی پناهی .

من خودم وقتی بیانیه ی معطر گل ها در هوا منتشر می شود ، به آن ها دل می بندم و بعد... وقتی ساعتی بعد پژمرده می شوند افسرده می شوم .

مگر همین دیروز نبود که من به امید آب دل به جایی بستم و نزدیک تر که شدم جز سراب نیافتم .

خدایا!

این درد را به که می توان گفت جز تو که: جز تو هیچ معشوقی اقناعمان نمی کند.جز در خانه ی تو هیچ دری به زدن و گشودن نمی ارزد . جز زلال عشق تو هیچ آب نمایی عطش بی کران ما را فرو نمی نشاند .

خدایا!

تو که رقص فریبنده ی سراب را در پیش چشم های عطشناک طالب آب می فهمی ، تو باید باید کاری بکنی.

 کار، کار توست خدایا...
                                         

منبع:کتاب صمیمانه با جوانان وطنم